***برای خواندن زندگینامه به ادامه ی مطلب مراجعه کنید***
شناسنامه | ||
---|---|---|
تاریخ تولد | ۱۳۳۷ | |
محل تولد | اهواز، ایران | |
تاریخ کشتهشدن | ۱۶/۱۰/۱۳۵۹ (عملیات نصر) | |
محل کشتهشدن | هویزه، ایران | |
نحوه کشتهشدن | اصابت همزمان گلوله سه تانک به وی | |
اطلاعات نظامی | ||
فرماندهی | سپاه هویزه | |
جنگ | ایران_عراق |
از فرزند آیت الله سید مرتضی علمالهدی میباشد، وی از فعالان قبل و بعد از انقلاب ایران و فرمانده سپاه هویزه در جنگ ایران و عراق بود، علمالهدی در سن ۲۲ سالگی در عملیات نصر کشته شد.
حسین علمالهدی از ۶ سالگی شروع به آموختن قرآن نمود، در سال ۱۳۴۸ در سن ۱۱ سالگی به تدریس قرآن در مسجد به عنوان مربی مشغول بود
اولین مبارزه حسین با دودمان پهلوی سال ۱۳۵۱ در جریان ورود یک سیرک مصری متشکل از رقاصههای مصری به اهواز شکل گرفت وی که تنها ۱۴ سال سن داشت با کمک دوستانش در ساعت تعطیلی سیرک چادر سیرک را به آتش میکشند که موجب فرار رقاصههای مصری میگردد
در سال ۱۳۵۳ در جریان مراسم عزاداری روز عاشورا حسین مسیر حرکت دستههای عزاداری که میبایست دور میدانی که مجسمه شاه در آن قرار داشت بچرخند را تغییر میدهد این عمل موجب عصبانیت پلیس میشود طی تحقیقات با همکاری ساواک سر نخها به حسین میرسد و ساواک او را در دبیرستان دستگیر میکند، پس از دستگیری و بازجویی او را به بند نوجوانان بزهکار منتقل میکنند در آن زمان ۱۶ سال سن داشت او بارها توسط روح الله معبر (ساواک اهواز) مورد شکنجه قرار گرفت
در سال ۱۳۵۶ در رشته مورد علاقه اش تاریخ در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد در همان سال در مسجد کرامت مشهد با جلسات سید علی خامنهای و آیت الله هاشمی نژاد آشنا شد، در این سال پس از متشنج شدن اوضاع دانشگاه به اهواز برگشت
پس از بازگشت حسین هسته مرکزی سازمان موحدین را با همفکرانش در اهواز تشکیل میدهد و اقدام به مبارزه مسلحانه علیه رژیم مینماید علاوه بر آن به تکثیر و پخش اعلامیههای روح الله خمینی مشغول بودند از مهم ترین اقدامات این گروه میتوان به ترور پل گریم (مستشار امریکایی و نماینده کنسرسیوم و مدیر ارشد عملیات بهره برداری و تولید نفت مناطق جنوب) و طرح ترور سپهبد جعفریان فرماندار نظامی خوزستان نامبرد که موجب فرار دیگر عناصر از ایران شد
وی سال ۱۳۵۷ به تلافی آتش زدن مسجد کرمان شهربانی کرمان را به آتش کشید و در این سال مجدداً دستگیر و شکنجه بسیار شد و سپس به اعدام محکوم شد
پس از اوجگیری انقلاب ۵۷، حسین هدف گروه موحدین که همان هموار سازی راه برای انقلاب بود را پایان یافته می دید و میگفت: (برای فاصله نگرفتن از انقلاب مانند گروهای مسلح دیگر اعم ار چپ گراهاو سازمان مجاهدین خلق کار گروه موحدین پایان یافته و باید به سیل عظیم انقلاب پیوست و در دل مردم و انقلاب ذوب شد) از این رو اصرار داشت که وجود موحدین دیگر ضرورتی ندارد.
حسین همراه دوستان و جمعی از انقلابیون به ساختمان شهربانی اهواز حمله کردند، پس از تصرف ساختمان و دستگیری عوامل حسین اسلحه خانه را پیدا کرد که در آن انواع سلاح سبک و سنگین و مهمات وجود داشت وی مهمات را برای اینکه بدست گروههای منافق نیفتد تخلیه و به جای امن جهت محافظت منتقل کرد
علم الهدی سپس به همراه سیل عظیم مردم پادگان لشکر ۹۲ زرهی ارتش مستقر در اهواز را تسخیر کردند در این یورش بسیاری از عوامل ارتش از جمله تیمسار اسفندیاری فرماندار نظامی آبادان دستگیر شدند.
اعتقاد حسین علم الهدی به فعالیت فرهنگی بیشتر از فعالیتهای نظامی بود از این رو فکر خود را به مسائل فرهنگی معطوف کرده بود بطوریکه در برههای از زمان ارتباطش با سپاه پاسداران و سایر ارگانها به حداقل رسید که گاهی اوقات سبب گلایه دوستانش از او میشد.
حسین باتشکیل کلاسهای پی در پی در کانونهای فرهنگی به آموزش قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام به جوانان میپرداخت، گاهی برای این کلاسها بیش از ۱۵ ساعت در روز وقت صرف میکرد. حسین در تابستان به ۸۰۰ شاگرد پسر و دختر نهجالبلاغه و درس تاریخ میداد
علم الهدی با حضور در شورای فرماندهی سپاه خوزستان تلاش زیادی برای تقویت بخشهای فرهنگی آن میکرد، سعی داشت گرایش مذهبی پاسداران را تقویت کند
حسین علم الهدی نسبت به رفتار و اقدامات احمد مدنی مشکوک بود، او می دید افرادی که سپاه پاسداران به دلیل همکاری با عوامل موسوم به ضد انقلاب و ارتباط با عراق و وارد کردن اسلحه با حکم دادستانی دستگیر میکند توسط مدنی آزاد میشوند، در خرمشهر تظاهرات وآشوب به پا میشود از این رو نسبت به وی حساس شده بود و در پی مدارک برای افشای ماهیت واقعی استاندار بود، وی با کمک دوستانش به جمع آوری اطلاعات در رابطه با مدنی پرداخت، حسین با طراحی اعلامیههایی و قرار دادن مدارکی در آنها سعی در روشن کردن ذهن مردم در ارتباط با فعالیتها و رفتارهای استاندار داشت، این رفتارها در مواقعی موجب پرخاش حسین علم الهدی به احمد مدنی و درگیری لفظی میان این دو بود.
پس از متشنج شدن اوضاع خوزستان حسین به همراه ۶ تن از دوستانش با مدارکی عازم شهر قم (منزل روح الله خمینی) میشوند تا اوضاع را به اطلاع وی برسانند، خمینی آنها را برای رسیدگی به این موضوع به شورای انقلاب ارجاع میدهد حسین به همراهی حجتالاسلام هادی کرمی با مدارک به دست آمده به سفارت آمریکا در تهران میروند (یک ماه پس از حمله به سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام) در آنجا دانشجویان در حال طبقه بندی، استخراج مدارک و ترجمه آنها بودند، حسین مدارکش را به دانشجویان نشان داده و از آنها میخواهد در پی مدارکی در ارتباط با احمد مدنی در اسناد بدست آمده از سفارت باشند که دو روز بعد مدارکی از ارتباط مدنی با سفارت آمریکا بدست میآید که توسط دانشجویان مطرح میشود، بدین سبب مدنی مجبور به استعفا از استانداری خوزستان و چندی بعد خروج از ایران شد.
حسین هیچگاه دست از کارهای فرهنگی نمیکشید در بحبوحه جنگ برنامهای زنده به نام (جهاد در قرآن) را در رادیو اجرا میکرد و در آن پیوسته در رابطه با موضوعات (جنگ و جهاد، رابطه مسلمین با دشمن، صفات و شرایط مجاهد و...) سخن میگفت.
با شروع جنگ تلاش حسین علم الهدی در جهت سازماندهی نیروهای اعزام شدهٔ سایر نقاط کشور به اهواز بود، تفکرات خاص رئیس جمهور بنی صدر و اعتقاد نداشتن وی به استفاده از نیروهای مردمی کار علم الهدی را سختر میکرد عملاً هیچگونه امکاناتی در اختیار آنان قرار نمیگرفت از این رو حسین به شدت در پی اسلحه برای مسلح کردن نیروهای داوطلب مردمی بود.
با پیشروی بیش از پیش عراقیها، رسیدن آنها به نزدیکی اهواز و احتمال سقوط این شهر، موجب مداخله آیت الله خامنهای و دکتر مصطفی چمران به عنوان نمایندگان آیت الله خمینی در جنگ و کوتاه آمدن نمایندگان رئیس جمهور شد، از این رو تحرکات نیروهای مردمی آغاز شد، اما هنوز هم فقط در حد شبیخون و عملیاتهای چریکی محدود بود و رئیس جمهور در برنامههای نظامی خود جایگاهی برای آنان قائل نبود.
حسین علم الهدی به این مسائل توجهی نداشت و تمام فکر خود را به آماده سازی نیروها و تجهیز آنها معطوف کرده بود.
علم الهدی که از مخالفت فرمانده سپاه در رابطه با شرکتش در عملیات آگاه بود بطور مخفیانه و بدون اجازه فرمانده سپاه به نیروهای عملیات میپیوست.
در یکی از این عملیاتها که توسط علی غیور اصلی فرماندهی میشد حسین در تاریکی شب و بطور مخفیانه به آنها پیوست که هر چه غیور اصلی تلاش میکرد جلوی او را بگیرد و او را متقاعد به بازگشت کند نتوانست در این عملیات غیور اصلی کشته شد.
در عملیات شبیخون دیگری که توسط مصطفی چمران و آیت الله خامنهای به پیشنهاد محمد بلالی و حسین علم الهدی تدارک دیده شد و فرماندهی آن به محمد بلالی واگذار شد مجدداً بطور ناگهانی و با تعقیب نیروها تا رودخانه کرخه و پیوستن به آنها شرکت داشت، او به بلالی میگفت (من اینطور راحت ترم حالا مثل سایر نیروها در اختیار شما هستم)
حسین وفاداری عشایر عرب را در دل میستود، مشاهده مقاومت آنها در برار تهدید صدام به نابودی خانه هایشان در صورت عدم همکاری با عراق و درخواست سلاح توسط جوانان عشایر برای مقاومت او را تحت تاثیر قرار داده بود، هنوز بسیاری از مردم در هویزه و روستاهای اطراف حاضر به تخلیه محل زندگی خود نشده بودند، از این رو علم الهدی با کشته شدن اصغر گندمکار (اولین فرمانده سپاه هویزه) و پیرزاده تصمیم گرفت مسئولیت سپاه هویزه را قبول کند در آن زمان این منطقه در دل نیروهای عراقی قرار داشت و از سوی ارتش ایران جبههای فراموش شده بود.
پس از رفتن به اهواز و قبول این مسئولیت حسین و نیروهایش در سپاه هویزه که اغلب از نیروهای بومی منطقه بودند عملیاتهای متعددی انجام دادند که از جمله آنها میتوان به مین گذاری جادههای منتهی به جبهه جفیر برای زمین گیر کردن عراقیها و سختی در تردد آنها به روستاها اشاره کرد.
عراقیها هر روز به روستاها میرفتند و مردم را دعوت به همکاری میکردند، مدام به آنها میگفتند صدام شما عربها را دوست دارد و به زودی به مشکلات شما رسیدگی میکند خمینی مشکل عربها را حل نخواهد کرد.
با شروع تبلیغات گسترده عراق و رهبر آنها صدام حسین علیه ایران در ارتباط با اعلام تمایل عشایر عرب خوزستان برای پیوستن به عراق، حسین علم الهدی بر این عقیده بود که به دنیا بفهماند مردم این منطقه به روح الله خمینی وفادار هستند، از این رو در پی تدارک ملاقات عشایر عرب با آیت الله خمینی در حسینیه جماران تهران بود علم الهدی این موضوع را با آیت الله خامنهای که در آن زمان در اهواز حضور داشت در میان گذاشت.
سماجت حسین مسئولان را کلافه کرده بود، وی در مدت زمان کوتاهی منطقه هویزه را زنده کرده و بعضی که قصد مهاجرت از آن مناطق را داشتند پشیمان شده بودند، رئیس جمهور بنی صدر خواستار تخلیه این مناطق و اعلام آنجا به عنوان منطقه جنگی بود اما حسین با این امر مخالفت میکرد.
حسین علم الهدی برای این ملاقات با بزرگان عشایر صحبت کرده بود، آنها برای این دیدار بسیار مشتاق و لحظه شماری میکردند. تا زمان تعیین وقت از سوی دفتر روح الله خمینی حسین مرتباً پیگیر این مسئله بود، بعد از مشخص شدن زمان حسین از استاندار خوزستان درخواست یک قطار برای بردن عشایر عرب به تهران کردجدیت حسین استاندار را متقاعد کرد و یک قطار فوق العاده برای این امر اختصاص یافت.
جمع آوری مردم از روستاهای اطراف هویزه که در دید مستقیم عراقیها بود به سختی انجام میگرفت، حسین بعضی را در دل شب جمع میکرد، همه آماده این ملاقات بودند اعم از سپاهیان، مردم، حتی جمعی از خواهران بسیج که مادر حسین علم الهدی در میان آنان بود.
همگی با قطار راهی تهران شدند، عشایر عرب لباس محلی یک دست پوشیده بودند، با رسیدن قطار به ایستگاه تهران خیل عظیم جمعیت و شعار دادن آنها غوغایی در سالن راه آهن به وجود آورده بود.
اتوبوسهایی که توسط یکی از دوستان حسین در تهران مهیا شده بود در جلوی راه آهن آماده بودند صف اتوبوسهای در حال حرکت در خیابان ولیعصر به سمت شمال تهران چشم همگان را خیره کرده بود، با رسیدن به جماران حسین علم الهدی پیشاپیش عشایر با مشت گره کرده شعار (ما همه سرباز تواییم خمینی__گوش به فرمان تواییم خمینی) را سر میداد.
در آنجا به حسین گفتند:(امام در رابطه با مردم منطقه و جنگ تبلیغاتی صدام سخنرانی خواهد کرد گزارش شما را آقای خامنهای به دفتر منتقل کردند) ، حسین علم الهدی دوستی نزدیکی با صادق آهنگران داشت و در واقع حسین بود که آهنگران را برای اولین بار ، برای اجرا معرفی کرد که این اجرا در خلال همین دیدار بود و (ای شهیدان به خون غلطان خوزستان درود) نام داشت.
کارگردان انسیه شاه حسینی فیلمی را به نام زیباتر از زندگی با تهیهکنندگی سعید سیدزاده و بازی حامد کمیلی در سال ۱۳۸۹ به عنوان نماینده سینمای دفاع مقدس در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر درباره حسین علم الهدی ساخت.