محمد عبدالسلام در سال ۱۳۰۴ شمسی در شهر ساهیوال در نزدیکی لاهور (که در آن زمان متعلق به هند بود و بعدها جزء پاکستان شد) به دنیا آمد. دوره دبیرستان را در همانجا به پایان برد. محمد ۱۴ سال بیشتر نداشت که در آزمون ورودی دانشگاه پنجاب لاهور شرکت کرد و بالاترین نمره ای را که تاکنون کسی در این آزمون کسب کرده بود، به دست آورد.
***برای خواندن متن کامل به ادامه ی مطلب مراجعه کنید***
پس از اخذ کارشناسی ارشد از این دانشگاه، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و بدین ترتیب عازم دانشگاه کمبریج انگلستان شد. در کمبریج، عالی ترین نمرات را در ریاضیات و فیزیک کسب کرد. پس از گرفتن دکترا به پاکستان بازگشت و در فاصله سال های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ شمسی، ریاست بخش ریاضیات دانشگاه پنجاب را برعهده داشت. پس از آن برای تدریس در امپریال کالج لندن به انگلستان دعوت شد و برای همین مجدداً به انگلستان بازگشت و در آنجا استاد فیزیک نظری شد.
عبدالسلام با همکاری فیزیکدان دیگری به نام استیون واینبرگ توانست فرمول بندی واحدی را برای تبیین رفتار دو نیروی بنیادین جهان یعنی نیروی الکترومغناطیسی و هسته ای ضعیف ارائه کند. به واسطه ارائه همین نظریه که نظریه الکتروضعیف نام گرفت، جایزه نوبل ۱۹۷۹ فیزیک مشترکاً به عبدالسلام، واینبرگ و فیزیکدان دیگری به نام شلدون گلاشو اهدا شد.
نظریه الکتروضعیف، گامی در جهت رسیدن به نظریه ای واحد در فیزیک بود که سعی دارد رفتار تمامی نیروهای جهان را در قالب ریاضی واحدی تبیین کند. محمد عبدالسلام تنها فیزیکدان مسلمانی است که تاکنون جایزه نوبل فیزیک را دریافت کرده است.
کاوش در اسرار جهان، تنها دلمشغولی عبدالسلام نبود، چراکه او یک دغدغه خاطر دیگر هم داشت و آن، ریشه یابی عقب ماندگی علمی کشورهای جهان سوم و تلاش برای جبران این عقب ماندگی بود. با همین آرمان بود که عبدالسلام پس از مدت ها بحث و تکاپو در محافل بین المللی و گفت وگو با سیاستگذاران علمی در کشورهای شمال و جنوب، بالاخره موفق شد در سال ۱۳۴۳ شمسی، مرکز بین المللی فیزیک نظری (ICTP) را در تریست ایتالیا تاسیس کند. این مرکز در زیر چتر حمایتی یونسکو ولی عمدتاً با پشتیبانی مالی ایتالیا به وجود آمد.
سال هاست که دانش پژوهان و خصوصاً فیزیکدانان و ریاضی دانان کشورهای در حال توسعه به سهولت به این مرکز سفر می کنند و با پیشروترین چهره های علمی جهان در شاخه های مختلف علمی به بحث و تبادل نظر می پردازند. عبدالسلام تا پایان عمر، شخصاً مدیریت این مرکز را برعهده داشت.
باید گفت که حتی اگر عبدالسلام، برنده جایزه نوبل هم نبود، صرفاً به خاطر تاسیس ICTP و سی سال رهبری معنوی این مرکز، باز هم به چهره ای ماندگار تبدیل می شد. مرکز بین المللی فیزیک نظری در توسعه علم در بخشی از جهان که شاید به علت اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی، همواره نسبت به توسعه علوم پایه بی توجه بوده، تاثیر انکارناپذیری داشته است. عبدالسلام در سال ۱۳۶۲ شمسی، فرهنگستان علوم جهان سوم را بنیاد نهاد.
هدف این نهاد، شناسایی و ارج نهادن به دانش پیشگان کشورهای در حال توسعه و کمک به تقلیل مشکلات کاری آنها است. اعضای این فرهنگستان از میان دانش پیشگان برجسته کشورهای در حال توسعه در رشته های علوم پایه، پزشکی، کشاورزی و مهندسی انتخاب می شوند. عبدالسلام در سال ۱۳۶۷ شمسی نیز شبکه سازمان های علمی کشورهای جهان سوم را تاسیس کرد. اعضای این شبکه، وزارتخانه های علوم، سازمان ها و شوراهای علمی، فرهنگستان ها و موسسات تحقیقاتی بزرگ کشورهای جهان سوم اند.
هدف از این اقدام، گردهم آوردن سیاستگذاران عرصه دانش و فناوری در کشورهای جهان سوم بود، به این امید که با تعامل افکار بتوانند راه حل هایی مناسب برای توسعه بومی دانش و فناوری بیابند. از کشور ما نیز وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و نیز سازمان انرژی اتمی ایران عضو این شبکه هستند. محمد عبدالسلام در سال ۱۳۷۵ شمسی پس از یک عمر تلاش در راه توسعه علم بشر و توسعه علمی جهان سوم، دار فانی را ترک کرد.
برگرفته از : روزنامه شرق
برای مطالعه زندگینامه پرفسور عبدالسلام از زبان خود ایشان به ادامه مطلب مراجعه فرمائید.
عبدالسلام از زبان عبدالسلام
من در سال ۱۹۲۶ در روستای جانگ که بخشی از هند تحت اشغال انگلیس بود و اکنـون جزء پاکستان است، متـولد شـدم. پدرم معلـم و کارمنـد آموزشـی در اداره آموزش و پرورش و مادرم خانه دار بود. شش برادر و یک خواهر داشتم. خانواده ام اصلا" ثروتمند نبودند. پدرم توجه بسیار زیادی به تکالیف مدرسه من نشان می داد و برایم آرزوهای بزرگی درسر می پروراند. من قصد داشتم که در شهرداری مرکزی هند که مسابقه ورودی داشت، پذیرفته شوم. هر چند چنین نشد و وقایع زندگیم شکل دیگری یافت.
به یاد می آورم که در حدود سال ۱۹۳۶ هنگامی را که معلممان در مدرسه، یک سخنرانی درباره نیروهای بنیادی طبیعت ایراد کرد. او از گرانش آغاز کرد. البته همه ما پیش از این درباره گرانش چیزهایی شنیده بودیم. سپس او ادامه داد و گفت «الکتریسته»، نیرویی وجود دارد که آن را الکتـریسته مـی نامند، اما این نیرو در روستای جانگ ما وجود ندارد، و در شهـر مرکزی لاهور،۱۰۰ مایلی شرق ما موجود است. او به تازگی مطالبی درباره نیرویی هسته ای شنیده بود و مـی گفت «فقط در اروپا وجود دارد». این خاطره نشان دهنده چیزهایی بود که در کشورهای در حال توسعه آموخته می شد.
چهارده ساله بودم که در بورس کالج دولتی لاهور، با بالاترین نمره ای که سابقه نداشت پذیرفته شدم. به یاد دارم که وقتی از لاهور به روستای خود بازگشتم همه مردم به استقبالم آمده بودند. در حدود شانزده سالگی نخستین تحقیقم را نوشتم. که این تحقیق در نشریه ریاضی منتشر شد. اما در واقع تا زمانی که به دانشگاه کمبریج نرفتم به طور جدی به کار تحقیق نپرداختم.
فـرصت بسیار خوبی نصیبم شد که بورسیه گرفتم و به کمبریج رفتم. به دلیل جنگ امتحان های شهرداری مرکزی هند معلق شد و سه وزیر پنجاب سرمایه های پولی را به جنـگ اختصاص داد اما بخشـی از آن باقـی مانـد و پنج بورسیـه بـرای تحصیـل درخارج تعیین شـد. در سـال ۱۹۴۶ سعی کردم تا در یک کشتی کوچک پر از خانواده های انگلیسی، که قصد داشتند هند را پیش از استقلال، ترک کنند، جایی پیدا کنم. اگر آن سال نرفته بودم، نمی توانستم به کمبریج راه یابم سال بعد، هند و پاکستان از هم جدا شدند و بورسیه برداشته شد. در کمبریج نفر اول دوره دو ساله ریاضیات شدم.
در حالی که هنوز یک سال دیگر از بورسیه ام باقی بود و تردید داشتم امتحان سه ساله ریاضیات عالی را انتخاب کنم یا امتحان فیزیک بدهم. بر اساس راهنمایی مشاورم آقای فرد هویل که گفت : اگر بخواهی فیزیکدان شوی، حتی فیزیکدان نظری، باید دوره تجربی کوندیش را بگذرانی. در غیر این صورت کسی تو را به عنوان یک فیزیکدان تجربی نمی شناسد. من به آزمایشگاه کوندیش که در آن جا رادفورد آزمایش های خود را بر روی ساختار اتم انجام داده بود، پیوستم.
کوندیش آزمایشگاه برجسته ای برای کارهای آزمایشگاهی و مرکزی برای فیزیکدانان سراسر جهان بود. اگر چه من در کارکردن با وسایل آزمایشگاهی کم طاقت بودم. اما برای آن که شما آزمایشگر قابلی باشید شما باید نسبت به کارهایی که تحت کنترل شما نیستند، صبور باشید. فکر می کنم که نظریه پرداز هم باید از همین صبر و حوصله برخوردار باشد. البته صبوری او به عواملی چون خلاقیت، استنباط و علاقه او بستگی دارد.
نخستین آزمایشی را که خواستم انجام دهم تعیین تفاوت طول موج دو خط D سدیم بود، که در طیف سدیم بسیار مشخص هستند. من گمان می کردم که اگر بر روی کاغذ نمودار خط راستی رسم کنم سپس آن خط را محدود کرده و جدا سازم مقدار لازمی که می خواستم اندازه گیری کنم بدست می آمد، از نظر ریاضی خط راست با دو نقطه مشخص می شود و اگر شما یک نقطه دیگری را مشخص کنید از نظر ریاضی کافی است، زیرا سه نقطه روی آن خط دارید، دو نقطه برای مشخص کردن خط راست و نقطه سوم برای اطمینان است. سه روز طول کشید تا تجهیزات را آماده کردم. پس از سه بار خواندن آنها را علامتگذاری کردم. آن روزها علامتگذاری از کارهای آزمایشی در کلاس، به عنوان امتحان پایانی به حساب می آمد. آقای دنیس ویل کین سوی یکی از افرادی بود که کار تجربی ما را نظارت می کرد و من گزارش کارم را به او دادم. او به خط راستی که من کشیده بودم نگاه کرد و گفت : «سابقه تحصیلات شما چیست؟» من گفتم : «ریاضیات» او گفت : «اوه، منم همین فکر را کردم. تو باید به جای آن که سه بار خط خوانی کنی باید هزار بار این کار را می کردی و از این هـزار بار خـواندن یک خط راست تـرسیم می کردی.» از آن روز به بعـد من کارم را رها کـردم و نمی خواستم به کارم برگردم و بسیار سعی کردم که در باقیمانده سال از دنیس ویل کین سون دوری کنم. من هنوز نتایجی که از آزمایش سال ۱۹۴۹ به دست آوردم را به خاطر می آورم. من به نتایجی که در تابلوی اعلانات کوندیش زده شده بود، توجه می کردم که ویل کین سون درست پشت سرم ظاهر شد. او نگاهی به من کرد و گفت : «این چه واحد درسی بود که تو انتخاب کردی؟» و من خیلی بی تفاوتی گفتم : «من بهترین نمره را در این درس گرفتم.» او یک چرخ کاملی روی پاشنه پایش یعنی تقریبا" º ۳۶۰ چرخید و گفت : همین نشان می دهد که قضاوت تو در مورد مردم چقدر اشتباه است.
در سال ۱۹۵۱ به لاهور برگشتم و در دانشگاه آنجا شروع به تدریس کردم. اما چون تنها فیزیکدان آن جا بودم کاملا" منزوی شدم. در آنجا بدست آوردن نشریات و ارتباط با موضوع های مورد نظرم بسیار سخت بود. به این دلیل من مجبور شدم کشورم را ترک کنم تا فیزیکدان باقی بمانم. نداشتن ارتباط میان دانشمندان کشورهای در حال توسعه بدترین نوع مصیبتی است که با آن روبرو هستند. دانشمندان این کشورها نسبت به کشورهای ثروتمند تر از سرمایه و فرصتهای کافی بهره مند نیستند. در این کشورها هیچ گروه یا جماعتی که دارای فکر و کار مشترک در یک زمینه مشابه باشند وجود ندارد.
به همین دلیل بود که در سال ۱۹۶۴ من سعی کردم دانشمندان را در مرکز بین المللی فیزیک نظری که در تریست تاسیس کردم گرد هم آورم. این مرکز تسهیلاتی را برای دانشمندان فراهم کرده است بطوری که بتوانند مدت طولانی در کشور خود بمانند اما تنها برای حدود سه ماه به منظورادامه تحقیقاتشان به این مرکز مراجعه کنند. آنها به دیدن دانشمندانی می آیند که روی موضوع مشابه کار می کنند و در آن جا دیدگاه تازه ای می یابند و به کشور خود باز می گردند و در واقع نماینده ای می شوند که چهره تازه از دانش و فناوری را در کشور خود معرفی کنند.
درسال ۱۹۵۴ به کمبریج برگشتم و به عنوان دانشیار عضو کالج سنت جان شدم. سه سال بعد استادی کالج سلطنتی لندن را پذیرفتم. درهمان جا بهترین گروه فیزیک نظری جهان را تاسیس کردم.
اوج موفقیت من درکار در رشته فیـزیک در سال ۱۹۷۹ بود که با مشارکت شلـدن گلاشـو و استـون و ینبـرگ جایـزه نـوبل فیزیک را دریافت کردم. این جایزه به خاطر ایجاد وحـدت بین الکترو مغناطیس و نیروی هسته ای ضعیف در نظریه «الکتـرو ضعیف» اهـدا شد (الکتـرو ضعیف واژه ای است که در سال ۱۹۷۸ ابداع کردم.) این نظریه یکی از دستاوردهای مهم علم فیزیک در قرن بیستم بود. این نظریه با انجام آزمایشهای تجربی باید به اثبات می رسید مهمترین نتیجه ای که به آن رسیـدیم وجـود ذرات پرانرژی جدید بود. برای امتحان این نظریه ناچار بودیم که فیزیکدان های تجربی را که شتاب دهنده های بزرگ ذرات کار می کردند قانع کنیم تا وسایل جدیدی بسازند، در اصل برای تولید شرایطی شبیه آن چه در چند لحظه اول پیدایش جهان، وجود داشتـه است. در سال ۱۹۸۳ تائیـد نهایـی نظـریه با کشف پیشگویی ذره ها -مرکـز بـردار واسطـه- بدست آمد. ذره های فرضی که۱ W ، W ¯ و Z º نامیده شدند در چند لحظه کوتاه در شرایط کیهانی شتاب دهنده سرن دیده شدند. این پدیده موقتی کافی بود که نشان دهد نظریه وحدت، طبیعت بنیادی ماده را نشان می دهد. در سال ۱۹۸۴ این تائیدیه تجربی منجر به اعطای جایزه نوبل برای کارلو روبینا و سیمون وان درمیر شد.
من پیش از این درباره مشکلات فعالیتهای علمی درکشورهای در حال توسعه گفته بودم. می خواهم با یک تقاضا این موضوع را به پایان برسانم. سرمایه ای که در کشورهای در حال توسعه برای علوم اختصاص داده شده بسیار ناچیز است و مجامع علمی آنها از حد لازم بسیار کمترند.
کشورهای در حال توسعه باید بدانند که مردان و زنان دانشمند سرمایه های گرانبهایی هستند. آنها باید فرصتها و مسئولیتهایی را برای پیشرفتهای علمی و فنی کشورها یشان، در نظر بگیرند. همان تعداد کمی هم که وجود دارند بدون استفاده مانده اند. هدف این کشورها باید آن باشد که تعداد دانشمندان خود را افزایش دهند زیرا دنیا به دو قسمت تقسیم شده است. قسمتی که از دانش و فناوری برخوردارند و قسمت دیگر که از آن بی بهره اند و نقشی در تعادل ندارند. وظیفه ما آن است که این بی عدالتی را جبران کنیم.
نویسنده : عبدالسلام